این روزا
کار ِ منم شده نگاه کردن به عکست
و فشار اوردن به تمام سلول های مغزم تا شاید بتونم یه چیزی بنویسم ....
و البته گاهی هم حسادت به بامبو های کنارت . . .
هه . . .
ــــــــــــــــــ
+ رفیقم میشدی!
تنها رفیقم !
اگر یک قدم نزدیکترم بودی . . . .
من مینویسم ....
من از عمق واژه های بی حیایی مینویسم که
برای با تو بودن مرتب انگشت در دهان میکنند و
بالا می آورند ...
من از عصر سیگار های برگت مینویسم
من از دود شدن هایم مینویسم
از دیازپام های ده و چشم های کبود و استکان های شکسته ...
از برگ های بهاری ِ زرد و نسخه های خط خورده و واژه های ریش دار
آه ... واژه هایم
-واژه های ریش دار ِ من
حتی پیر تر از سیگار برگ گوشه ی دهنت . . .