توهمات نوستالژیک من

طنین ِ پیانوی خسته ی من در پاریس

توهمات نوستالژیک من

طنین ِ پیانوی خسته ی من در پاریس

غوطه ور . . .



من زخم خورده ام


من همان دخترک ِ دوگانگی های بزرگم ...

آه . . .

من بخت برگشته ام ....

نه نه ..... حسین راست می گفت : من چشم خورده ام !



ــــــــــــــــــــــ




+ پناهی را می گویم ... اگر بود سنگ صبورم میشد ... می دانم




چشم بسته . . .

و من روی همین صندلی ،


رو به روی خودم


همراه با خاک های خیس خورده و نگاه خسته و نفس های یک در میان



فکر های اصلاح نشده می خوانم . . .


_________


+ دیروز بود !

از مدرسه . . .

ما


مدرسه رو


با جستجوی دریچه ی کولر آغاز کردیم


و


جلوی همون دریچه هم تمومش کردیم !



ــــــــــ


+ هیچ کس بخاری ها رو جدی نگرفت . . .






خستگی هایم . . .

این روزا


کار ِ منم شده نگاه کردن به عکست
و فشار اوردن به تمام سلول های مغزم تا شاید بتونم یه چیزی بنویسم ....

و البته گاهی هم حسادت به بامبو های کنارت . . .



هه . . .


ــــــــــــــــــ


+ رفیقم میشدی!


تنها رفیقم !


اگر یک قدم نزدیکترم بودی . . . .





واژه های چروکیده

من مینویسم ....  

من از عمق واژه های بی حیایی مینویسم که

برای با تو بودن مرتب انگشت در دهان میکنند و

بالا می آورند ...

من از عصر سیگار های برگت مینویسم

من از دود شدن هایم مینویسم

از دیازپام های ده و چشم های کبود و استکان های شکسته ...

از برگ های بهاری ِ زرد و نسخه های خط خورده و واژه های ریش دار

آه ... واژه هایم

-واژه های ریش دار ِ من

حتی پیر تر از سیگار برگ گوشه ی دهنت . . .