.
.
.
.
قدم میزنم
میان این صفحاتی که تمامشان بوی توهم میدهند
ورق میزنم
این اعداد ِ مبهم را
که بین دیروزها و امروزها گیر کرده اند
امروز هایی که حتی یک ماه پیششان را هم هضم نکرده اند و
مرتب بالا می آورند و
در این صفحه ها پخش می شوند
میبینی ؟ یک لحظه این ذهن لعنتی رو ول کنم ... تا نا کجا آباد می دود ... و من برای رسیدن بهش احتیاج به بال دارم ... که ندارم ! همین دوگانگی ها که گفتن ندارند !
-
سفید سیاه های
این پیانو
همیشه قلب مرا لرزانده
خیرگی هایم مال اوست
دستانم را بلند میکنم
تا بنوازند اندکی از این روح ِ خسته را
کاری که اینروز ها این کیبورد نمی تواند انجام دهد . . .
آه دستانم بوی قهوه گرفته اند
بس که ورق زدم این صفحه های متوهم را
خیره به این کلاویه های محکم ... دو، ر ِ ،می ... می ، اولین شروع من
فور الیز .... کلاویه ها هم بوی قهوه گرفته اند ...
پدال اول ... صدا میپیچد ..
لاک ناخن هایم که رنگ پریده تر میشوند
و تو . . .
-
-
-
متوقفش کنید !
.
میترسم دیوانه تر شوم !
_______
+ به علاوه .... به علاوه ی
تمام نوستالژی های شکسته ی تهوع آور
+ همین دیشب !
سفید سیاه های
این پیانو
همیشه قلب مرا لرزانده
...
بوی نوستالژی پاریس موزیکال
سیل خونی کلمه های قهو ه ایی....
بوی قهوه میداد این نوشته ات
این طنین پیانوت هم دلنشین بود
جاری باشی
تلخ گذشتی و سنگین....
لب سوخته و زخمگین. . .
درد بودم و دردت را خواندم : |
:*
روی دیوار
نقش ناخن هراسناک رنگ میگیرد
بیشتر
بیشتر
سیاه تر از دوباره هایم ...
طنین عالی بووووووووووووووووووود
جدی میگم